وبلاگ رسمی حاج مرتضی پیریایی

از فرماندهان دفاع مقدس ایستگاه راه اهن چمسنگر

وبلاگ رسمی حاج مرتضی پیریایی

از فرماندهان دفاع مقدس ایستگاه راه اهن چمسنگر

مصاحبه با معاونت عملیات تیپ 11 والعادیات ( مرتضی پیریایی )

yadegari24%DB%8C%DB%8C%DB%8C%DB%8C.jpg

دراین گفتگو خاطرات عملیات کربلای 5 و حضور تیپ های پدافند شیمیایی در این عملیات را بررسی خواهیم کرد.

مرتضی پیریایی در گفتگو با خبرنگار پایگاه قربانیان سلح های شیمیایی گفت: با شنیدن خبر آغاز عملیات کربلای 5، با انکه هنوز بینایی خود را کاملا به دست نیاورده بودم، با توجه به این که معاونت عملیات تیپ را به عهده داشتم خو درا به منطقه رساندم و آمادگی های لازم را در تیپ به وجود آوردم.
وی افزود: در این عملیات عراق از هر وسیله ای برای بمباران شیمیایی استفاده می کرد، از گلوله توپ گرفته تا خمپاره و بمباران های هوایی و نکته قابل توجه استفاده توامان بمب های شیمیایی و گلوله های جنگی بود.
پیریایی ادامه داد: به عبارتی شاید در کنار هر 5 بمب شیمیایی، 2 گلوله جنگی هم استفاده می کرد و این باعث می شد تا نیروها و رزمندگان علاوه بر صدمات شیمیایی، مجروح هم بشوند.
وی تأکید کرد: این مسئله درمان زخمی ها را با مشکل روبه رو می ساخت و پزشکان نمی دانستند برای جلوگیری از خونریزی از چه چیزی استفاده کنند که واکنش در بدن زخمی ها به وجود نیاورد.
پیر ش. م. ر تأکید کرد: در این برهه از زمان، عراق هم به شدت در کابرد سلاح های شیمیایی حرفه ای شده بود و همواره مناطقی را که بیشتر نقش پشتیبانی رزمی را داشتند شیمیایی می کرد تا گردان های رزمی در رسیدن تجهیزات با مشکل مواجه شوند.
وی ادامه داد: همزمان با انواع خمپاره ها، گلوله های توپ و حتی گلوله های کاتیوشا با عوامل شیمیایی خط اول را بمباران می کرد تا جایی که به جرأت می گویم نود درصد مبارزه ما در این دو عملیات (کربلای 4 و 5 ) نبرد سلاح های شیمیایی بود.
پیریایی با توصیف فضای این عملیات گفت: در این عملیات تک و یا پاتک های عراق تماماً با سلاح های شیمیایی بود به صورتی که اگر بچه ها 200 متر را تصرف می کردند بلافاصله همان 200 متر بمباران شیمیایی می شد و این تنها سلاحی بود که عراق به کمک آن می توانست در برابر نیروهای ما مقاومت کند.
معاون عملیات تیپ 11 والعادیات افزود: این حجم گسترده استفاده از سلاح های شیمیایی باعث شد تا بسیاری از بچه ها مجروح و شهید شوند و حتی خود من هم در این عملیات بار دیگر از ناحیه چشم، ریه و پوست شیمیایی شده ومدتی در بیمارستان بقیه الله بستری شدم.
مرتضی پیریایی با اشاره به اقدامات پدافندی شیمیایی در این عملیات گفت: در این عملیات خاک آلوده را با لودر ، زیر و رو می کردیم و با استشمام بوی پیچیده شده در فضا نوع عامل را تشخیص می دادیم و منطقه را تابلو گذاری می کردیم و در نهایت اطلاعات خود را به مراکز درمانی می فرستادیم.
وی با ذکر خاطره ای از کربلای 5 یادآور شد: ساعت 11 شب بود که به خط می رفتم در راه با یکی از گردان های لشگر شیراز برخورد کردم با توجه به تجربیاتم به فرمانده گردان گفتم امشب عراق از ساعت یک شب به بعد تا 4 صبح بمباران شیمیایی خواهد کرد و اگر این ساعت بخوابید حتماً به شهادت خواهید رسید.
پیریایی ادامه داد: متأسفانه از خط که بر می گشتم متوجه شدم که بیشتر بچه های این گردان در خواب به شهادت رسیده اند. تا جایی که حتی نگهبان هم متوجه بوی شیمیایی نشده بود.
وی افزود: با تمام این مسائل عراق وقتی دید که نمی تواند حتی به رغم استفاده از سلاح های شیمیایی مقاومت ایران را در هم بشکند تلاش کرد تا از طریق محور حمیدیه نفوذ کند که رشادت سردار پاسدار مرتضی قربانی عراق را در این ناحیه زمین گیر کرد.
پیریایی همچنین با اشاره به رشادت های نیروهای پدافندی شیمیایی گفت: نیروهایی که به واحد ش. م. ر وارد می شدند در مرحله اول دست از همه چیز می شستند چرا که همواره در تماس مستقیم با گازهای شیمیایی داشتند تا بتوانند نوع عامل را تشخیص و پاکسازی را انجام دهند.
وی افزود: تا جایی که من به عنوان فرمانده عملیات همیشه در اتاقم ازهر گازی یک نمونه به صورت مایع داشتم که این مسئله باعث تعجب همگان می شد.
سردار پیریایی با اشاره به کمبود امکانات در مقابله با جنگ شیمیایی خاطر نشان کرد: با تمام این ایثارگری ها متاسفانه امکانات به حدی نبود که به تعداد کافی در میان نیروها تقسیم شود و این کمبود تجهیزات باعث شد تا رزمندگان بسیاری چه در خط وچه در عقبه مناطق عملیاتی شیمیایی شوند.

گفتگوی وبلاگ قهرمانی (خبرنگار) بامحمد صادق طیرانی، جانباز70درصد



نام:محمد صادق طیرانی رنجبر

تولد1330- مشهد

نام پدر:حسن

درصد مجروحیت:70درصد

محل سکونت: بومهن - دماوند

 

 "محمد صادق طیرانی" یکی دیگر از هزاران قربانی سلاح های شیمیایی در کشور است. او در دوران جنگ بیش از 10 بار مجروح شده و به دلیل عوارض مصدومیت شیمیایی و موج انفجار مدت ها در بیمارستان های مختلف کشور بستری گردیده و آنگونه که خودش می گوید؛بیش از 60 بار مورد عمل جراحی قرار گرفته است . این جانباز شیمیایی حالا که وارد سن 58 سالگی می شود از همسر مهربانش قدردانی می کند که همیشه پرستار و سنگ صبورش دردهای بی شمارش بوده است....

 محمد صادق طیرانی از اولین اعزامش به جبهه می گوید:

ما در مشهد زندگی می کردیم. من از اعضای کمیته «مسجد کرامت»بودم. یک هفته بعد از شروع جنگ تحمیلی، به اندیمشک اعزام شدم و به گروه شهید چمران پیوستم.

 من و همرزمانم در دانشگاه جندی شاپور مستقر بودیم. شهید دکتر چمران مدارس اهواز را به صورت پایگاه های نظامی در آورده بود.

 وی به مجروحیتش در عملیات آزاد سازی بستان اشاره می کند:

سال 60در این عملیات مجروح شدم. در لشگر16زرهی بودم که در حال هدایت گردان ها به سوی دشمن، ازناحیه پا ترکش خوردم. مرا به پشت جبهه بردند. با رشادت های رزمندگان، بستان آزاد شد و توانستیم قلب امام (ره)را شاد کنیم.

 او سال 61 در عملیات فتح المبین دچار موج انفجارشد و یک سال بعد در خیبر حضور پیدا کرد و این بار به شدت شیمیایی شد. خودش در این رابطه می گوید:

 در جزیره مجنون بودیم. من در واحد اطلاعات عملیات  خدمت می کردم و  برای شناسایی منطقه، زودتراز رزمنده های دیگر، به خط مقدم جبهه می رفتیم. بعد از ما گروه تخریب شروع به کار می کرد و سپس رزمنده های گردان ها می آمدند.

چند ساعت بعد از حضورمان در جزیره مجنون، دشمن از سلاح های شیمیایی استفاده کرد.

تا آن زمان با بمباران شیمیایی آشنا نبودیم و این اولین حمله گسترده شیمیایی علیه رزمندگان ما بود.

بوی سیرو سبزی تندی در فضا پیچیده بود. چند ساعت بعد دچار حالت تهوع شدم.اول فکر کردم که مسموم شدم اما وقتی به بیمارستان اهواز رفتم، پزشکان گفتند که شیمیایی شدم.

 محمد صادق که معجزه زندگی دوباره را در آن سال ها تجربه کرده است، می گوید:

بعد از عملیات خیبر، مدتی در خانه تحت درمان بودم و بعد از بهبود نسبی ام، دوباره به جبهه برگشتم.در عملیات والفجر1 در گردان «ولی الله» بودم که ترکش به سرم اصابت کرد.

همه تصور می کردند که به شهادت رسیده ام. مرا با آمبولانس به سردخانه بردند و پلاستیکی رویم کشیدند. ساعتی بعد آنها از روی حرارت روی پلاستیک فهمیدند که هنوز نفس می کشم و  مرا به بیمارستان فرستادند. بعضی از دوستانم همان جا، به شهادت رسیدند که متاسفانه  نامشان را از خاطر برده ام.

 وی از عملیات والفجر8 نیز گفتنی های زیادی  دارد:

سال 64درفاو بودم. در این عملیات، بسیاری از رزمنده های لشگر ثارالله کرمان شیمیایی شدند. من درلشگر21رمضان بودم و زیاد در معرض  شیمیایی قرار نگرفتم. ما فاو را آزاد کرده بودیم. عراق در این عملیات،از نیروهای خارجی هم استفاده کرده بود اما دوباره ناکام ماند. به همین دلیل باز هم دست به جنایت زد  و  از سلاح های شیمیایی استفاده کرد. رزمنده ها تا چندین روز در فاو در شرایط سختی بودند و در این مدت از ماسک یا دستمال نم دار استفاده می کردند.

 طیرانی از دوست و همرزم شهیدش هم یاد می کند:

"شهید ناصر طیرانی"، پسرعمویم بود که سال 61در درگیری ها با نیروهای ضد انقلاب در سنندج به شهادت رسید.من و او در دوران نوجوانی به باشگاه کشتی می رفتیم. ما دوران نوجوانی را با هم گذراندیم ودر جبهه هم در عملیات رمضان،همرزم هم بودیم. او لیاقت شهادت را داشت و مرا تنها گذاشت و رفت.

 از وضعیت جسمانی اش می پرسم.لبخندی می زند و ادامه می دهد:

در حال حاضر اثرات شیمیایی روی ریه و کلیه هایم تاثیر گذاشته است.ا ز سال 67تا   80 چندین بار متوالی عمل جراحی کرده ام. تا به امروز پزشکان 60بار عمل جراحی روی ناحیه سر و ریه ام انجام دادند.

 محمد صادق به دلیل عوارض شیمیایی 2سال در شمال کشور زندگی کرده است. می گوید:

آب و هوای مشهد برای وضیت جسمانی ام مناسب نبود. به پیشنهاد دکترم، یک سال در نوشهر و یک سال درچالوس زندگی کردم.در این مدت، وضعیتم بهتر شد. بعد هم  ساکن تهران شدم تا موقعی که حالم بد می شود، در کمترین وقت، خودم را به یکی از بیمارستان های تهران برسانم.

 این جانباز شیمیایی به نقش موثر همسرش در زندگی اش اشاره می کند و می گوید:

در دوران دفاع مقدس، همسرم نقش ویژه ای در زندگی ام داشت. همیشه تشویقم می کرد تا برای حفظ کشورم تلاش کنم.همین دلگرمی ها بود که باعث شد تا آخر جنگ،در جبهه بمانم.بعد از پایان جنگ،همسرم با صبر وعطوفت، از من مراقبت می کند.

 

یادگار دوران دفاع مقدس در پایان اظهار می دارد:

در طول دوران دفاع مقدس،رزمنده ها به رهنمودهای امام خمینی (ره)عمل می کردند. آنها علاقه خاصی به ایشان داشتند و همین موضوع،یکی از دلایل پیروزی ما بود.

 یکی از تلخ ترین خاطراتم را روز وفات امام (ره) می دانم.ما نفسمان با نفس های ایشان گرم بود.من مدت ها طول کشید تا توانستم  درد فراغ ایشان را تحمل کنم.

امیدوارم با ترویج  فرهنگ ایثار وشهادت و رهنمودهای امام(ره) در میان نسل های جوان،بتوانیم از انقلابمان در مقابل هجوم فرهنگی بیگانگان حفاظت کنیم.

 انتهای گزارش

مصطفی قهرمانی


بیوگرافی دکتر مرتضی کاظمی اصل ( پیریایی )

IMG_00022.jpg

خلا صه ای از رزومه دکتر مرتضی کاظمی اصل (پیریایی ) وی درسال 12/02/1341 در دهستان ایستگاه راه آهن چمسنگر بخش پاپی استان لرستان چشم به جهان گشود
در دبستان چمسنگرتا ششم ابتدایی ،،دوره راهنمایی در مرکز بخش پاپی ایستگاه سپیددشت ودپیلم را در شهرستان دورود ، و دوران دانشگاهی در تهران در رشته دکترای حقوق جزا و جرم شناسی تا این مقطع ادامه دارد .
اهم تشویقات درسطح ملی 
1 - عضو تیم تیراندازی جانبازان شیمیایی استان تهران
۲ - تقدیرنامه ازبنیاد شهید استان تهران ومنطقه
3 - تقدیرنامه ازمسابقات کشوری تیراندازی جانبازان
4 - تقدیرنامه از مسابقات رالی استان تهران
5_ فیلم مستند زندگی خودم ازشبکه های اول ودوم وچهارم ،سیما، یکروز خوب ،،،کارگردان جناب آقای زیتونی ،،
سوابق اجرایی ومدیریتی 
1- کارشناس حقوقی
2- عضو موزه صلح استان تهران به صورت افتخاری
3- عضو افتخاری باغ موزه دفاع 
4- عضو خانه ایثارگران 
5- عضو جمعیت امورایثارگران وآزادگان وخانواده شهدا
6 - عضو معتمدین بیناد شهید استان تهران به صورت افتخاری
7 - کاندید شورای شهر تهران 
8 - کارشناس دوران دفاع مقدس از سال ۱۳۷۰تاکنون در همه موارد (جنگهای پدافندشیمیایی)
9 - مدرس دانشگاه و کارشناس حقوقی 
10_کاندیدتورانماینده مجلس شورای اسلامی استان لرستان شهرستانهای دورود وازنا

11_عضو هییت ریسه سبک جهانی کاراکو فدراسیون ورزش های رزمی سبک جهانی کاراکو
سوابق ورزشی عضویت وفعالیت در
1 - باشگاه شهید مهرابی تهران
2 - عضو تیم تیراندازی جانبازان شیمیایی استان تهران 
3 - عضو تیم رالی جانبازان شیمیایی استان تهران

4_عضو هییت ریسه سبک جهانی کاراکو
سوابق ایثارگری :
1 - حضور مستمر (90 ماه) در جبهه های حق علیه باطل
2 - از سال 60 تا 62 حضور در عملیات های هویزه، حمیدیه، بستان، بیت المقدس، فتح المبین و رمضان، با عنوان توپچی تفنگ 106 میلیمتری(شکار تانک) و مسئول اطلاعات وعملیات، و مسئول عقیدتی سیاسی گردان 220 تانک زرهی بوده است.
3 - از سال 63 تا 67 درعملیات‌های خیبر،بدر، جزایرمجنون، پاسگاه زید، والفجر1و8، کربلای4و5، عملیات حلبچه، مرصاد و جاده خرمشهرآبادان، با عنوان مسئول اطلاعات وعملیات، فرمانده دسته، گروهان و گردان تا معاونت عملیات تیپ 11 والعادیات (ش.م.ر) مشغول خدمت بوده است.
4 - از سال 67 تا 69 بعنوان مسئول عملیات (ش.م.ر) در نیروی زمینی سپاه مشغول خدمت بوده است.
5 - از سال 70 تا 79 در بنیاد شهید و امورایثارگذان کل کشور بعنوان کارمند و فرمانده بسیج بنیاد شهید (ساختمان کوثر) مشغول فعالیت بوده است.
6 - ایشان جانباز 50% شیمیایی می باشد.
7 - تحت درمان بیمارستانهای 1_ بقیه الله ، 2_خاتم الانبیا ، 3_ ساسان
طایفه مدهنی ،(تیره ملا )
۱_صادق .،فرزند پیرزاد
۲_نوروز.،فرزند عباس
۳_قیطاس .،فرزند علی نظر
۴ - علی نظر،،فرزند ملانیاز میباشد
فرزندان مرحوم پیرزاد به ترتیب سن 
۱- عسگر
۲_صادق
۳_شاه میرزا
۴_ خانم انتیکه
۵_ شاهرضا
۶_ محمدرضا
۷_ خانم قنجی هستند
۱_مرتضی ،فرزند صادق
۲_علی اکبر .،فرزند عسگر
۳_ابراهیم فرزند شاهرضا
۴_مرحوم حسن فرزند خانم انتیکه
۵_علیرضا فرزند خانم قنجی
این افراد ذکر شده فرزندان بزرگ هستن

آدرس ایمیــل : morteza.kazemiasl41@gmail.com
اهداف:
پیشبرد سریع برنامه‌های اجتماعی ، فرهنگی ، اقتصادی ، عمرانی ، بهداشت و سایر امور رفاهی از طریق همکاری مردم بر مبنای عدالت،به دور از حاشیه پردازی و وعده‌های دروغین تا تحقق کامل این اهداف
و من الله توفیق

فرازی از وصیت نامه شهید معظم سرباز وظیـفه عبداله پولادوند :

483753_auTFS9yh.jpg


من سرباز وظیفه عبداله پولادوند یکی

از جانبازان امام زمان ( عج ) در جبهه‌های نبرد حق علیه باطل هستم.

امیدوارم در راه الله و اسلام جان ناقابل

خود را فدا کنم و به سعادت دیرینه برسم .

هدیه به روح مطهر و مقدس این سرباز رشید اسلام و همه سربازان مخلص و شهید دفاع مقدس سـه صلــــــــوات

شهید عیسی حاجیوند

%D8%B9%DB%8C%D8%B3%DB%8C-%D8%AD%D8%A7%D8%AC%DB%8C%D9%88%D9%86%D8%AF.jpg


خدایا ، معبودا ، معشوقا،تو خود بر همه چیز احاطه داری و خود از نهان های ما خبر داری ، که انگیزه این بنده خطاکار از آمدن به جبهه فقط برای قرب و رضای توست.این شهید و آزاده سرافراز پس از چند سال آزادی از اسارت بعثیون خائن در گروه تفحص شهدای لشکر ۵۷ ابوالفضل علیه السلام در منطقه چنگوله با برخورد مین و ترکش به درجه رفیع شهادت نائل و به آرزوی دیرینه اش رسید هدیه به روح مطهرش و همه شهدای تفحص سه صلــوات

خاطره ای از شهید لشنــی

photo_2016-11-08_12-02-12.jpg


یک خاطره از سردار شهید حاج اصغر لشنی 
اولین بار ما در اعزام بزرگ بسیجیان[(اعزام معروف به سپاهیان محمد (ص)] در تاریخ 10آذرماه 1365عازم جبهه ها شدیم پس از بازگشت از تهران عصر از پادگان معروف به مجتمع گوشت به پادگان شهید شفیع خانی در حومه اندیمشک اعزام شدیم آن موقع بچه های گردان محرم در مرخصی بودن ما ر ا در چادرهای بچه های گروهان بلال اسکان دادند ..فردا صبح معرفی نامه ای دادند بریم از تدارکات لشکر که نزدیک ورودی پادگان بود لباس و پوتین بگیریم همه بچه ها گرفتند بجز من و حشمت ماهرو بختیاری که از نظر جثه از همه ریز تر بودیم و لباس سایز ما گیر نیامد ..پس از یکی دوساعت دو دست لباس گیر آوردند که به نظر کوچکترین سایز بودند ... ما پوشیدیم ولی خیلی گشاد بودند پیاده به سمت محل اسکان گردان محرم حرکت کردیم ..داشتیم می رفتیم که لندکروزی تک سرنشین در همان مسیر می آمد جلوی پای ما متوقف شد و پرسید می رید گردان محرم ..گفتیم آره ..گفت سوار شید .. خیز برداشتیم که عقب لندکروز سواربشیم ...راننده داد زد کجا ؟کجا؟ .. مگه نمی بینید جلو خالیه /..گفتیم ما عقب راحتیم ..البته حقیقتش از نگاه نافذش خجالت می کشیدیم جلو سوارشیم .. رفتیم عقب سوار شدیم ..درطول مسیر مدام از آینه ما را می پایید ... با خودمنون گقتیم نکنه این آقا مسئولیتی د اشته باشه و بگه اینا خیلی ریزند و .... چند دقیقه بعد رسیدم و ماشین کنار یکی از چادرها ایستاد وراننده گفت به سلامت پیاده شید... ازش تشکر کردیم و راه افتادیم ..هنوز چند قدمی نرفته بودیم که همان آقا صدا زد مال کدوم گروهانیت ؟...با هم گفتیم گروهان بلال !... گفت به سلامت ... عصر همان روز همان آقا با همراهی جمعه یعقوبی داشتند به چادرهای گروهان بلال سرک می کشیدند .. من حشمت را صدا زدم وگفتم حشمت بیا ببین این همان راننده ای نیست که قبل از ظهر تا گردان آوردمون ؟ گفت آره خودشه ..گفتم به نظرت دنبال ما نمی گردد / حشمت گفت نه بابا به قیافش نمی خوره عددی باشه!.... کمتر از 10دقیقه بعد رسیدندجلوی چادر ما و وقتی ما را دید گفت شما دوتا بیایید بیرون... حشمت گفت چرا؟ گفت میخوام بفرستمون یه جای بهتر ..حشمت با لهجه شیرین بختیاری گفت مثلا" کوجه؟ گفت توی دژبانی لشکر.... اینو که گفت حشمت با همان لهجه بختیاری داد و هوار راه انداخت و اندکی هم توهین آمیز با ایشون صحبت کرد ..به یکباره جمعه یعقوبی و چند نفر دیگه گفتند می فهمی ایشون کیه؟.. و حشمت گفت فرق چه داره کی بوهه ؟ گفتند بابا این حاج اصغر فرمانده گردانه ؟ با شنیدن این جمله هردوی ما مبهوت شدیم و حشمت شروع کرد به التماس و عذرخواهی .. همه افراد حاضر زدند زیر خنده .. اما حاج اصغر با لبخنی دوست داشتنی گفت : اشکال نداره .. من بخاطر خودتون میگم ..اگه دوست ندرید برید خب بمونید هم اینجا اما بدونید که جنگ بچه بازی نیست هر آن احتمال کشته شدن هست، یا قطع دست و پا ،یا کورشدن یا قطع نخاع و.... ما هم گفتیم اقا اشکال نداره ما همه این شرایط را میدونیم و قبول داریم ولی میخوایم بمونیم ...
حاج اصغر و همراهانش خداحافظی کردند و رفتند ما هم پس از دقایقی پر استرس نفس راحتی کشیدیم 
و به خودمون گفتیم چه غلطی کردیدم سوار این ماشین شدیم ...