نام:محمد صادق طیرانی رنجبر
تولد1330- مشهد
نام پدر:حسن
درصد مجروحیت:70درصد
محل سکونت: بومهن - دماوند
"محمد صادق طیرانی" یکی دیگر از هزاران قربانی سلاح های شیمیایی در کشور است. او در دوران جنگ بیش از 10 بار مجروح شده و به دلیل عوارض مصدومیت شیمیایی و موج انفجار مدت ها در بیمارستان های مختلف کشور بستری گردیده و آنگونه که خودش می گوید؛بیش از 60 بار مورد عمل جراحی قرار گرفته است . این جانباز شیمیایی حالا که وارد سن 58 سالگی می شود از همسر مهربانش قدردانی می کند که همیشه پرستار و سنگ صبورش دردهای بی شمارش بوده است....
محمد صادق طیرانی از اولین اعزامش به جبهه می گوید:
ما در مشهد زندگی می کردیم. من از اعضای کمیته «مسجد کرامت»بودم. یک هفته بعد از شروع جنگ تحمیلی، به اندیمشک اعزام شدم و به گروه شهید چمران پیوستم.
من و همرزمانم در دانشگاه جندی شاپور مستقر بودیم. شهید دکتر چمران مدارس اهواز را به صورت پایگاه های نظامی در آورده بود.
وی به مجروحیتش در عملیات آزاد سازی بستان اشاره می کند:
سال 60در این عملیات مجروح شدم. در لشگر16زرهی بودم که در حال هدایت گردان ها به سوی دشمن، ازناحیه پا ترکش خوردم. مرا به پشت جبهه بردند. با رشادت های رزمندگان، بستان آزاد شد و توانستیم قلب امام (ره)را شاد کنیم.
او سال 61 در عملیات فتح المبین دچار موج انفجارشد و یک سال بعد در خیبر حضور پیدا کرد و این بار به شدت شیمیایی شد. خودش در این رابطه می گوید:
در جزیره مجنون بودیم. من در واحد اطلاعات عملیات خدمت می کردم و برای شناسایی منطقه، زودتراز رزمنده های دیگر، به خط مقدم جبهه می رفتیم. بعد از ما گروه تخریب شروع به کار می کرد و سپس رزمنده های گردان ها می آمدند.
چند ساعت بعد از حضورمان در جزیره مجنون، دشمن از سلاح های شیمیایی استفاده کرد.
تا آن زمان با بمباران شیمیایی آشنا نبودیم و این اولین حمله گسترده شیمیایی علیه رزمندگان ما بود.
بوی سیرو سبزی تندی در فضا پیچیده بود. چند ساعت بعد دچار حالت تهوع شدم.اول فکر کردم که مسموم شدم اما وقتی به بیمارستان اهواز رفتم، پزشکان گفتند که شیمیایی شدم.
محمد صادق که معجزه زندگی دوباره را در آن سال ها تجربه کرده است، می گوید:
بعد از عملیات خیبر، مدتی در خانه تحت درمان بودم و بعد از بهبود نسبی ام، دوباره به جبهه برگشتم.در عملیات والفجر1 در گردان «ولی الله» بودم که ترکش به سرم اصابت کرد.
همه تصور می کردند که به شهادت رسیده ام. مرا با آمبولانس به سردخانه بردند و پلاستیکی رویم کشیدند. ساعتی بعد آنها از روی حرارت روی پلاستیک فهمیدند که هنوز نفس می کشم و مرا به بیمارستان فرستادند. بعضی از دوستانم همان جا، به شهادت رسیدند که متاسفانه نامشان را از خاطر برده ام.
وی از عملیات والفجر8 نیز گفتنی های زیادی دارد:
سال 64درفاو بودم. در این عملیات، بسیاری از رزمنده های لشگر ثارالله کرمان شیمیایی شدند. من درلشگر21رمضان بودم و زیاد در معرض شیمیایی قرار نگرفتم. ما فاو را آزاد کرده بودیم. عراق در این عملیات،از نیروهای خارجی هم استفاده کرده بود اما دوباره ناکام ماند. به همین دلیل باز هم دست به جنایت زد و از سلاح های شیمیایی استفاده کرد. رزمنده ها تا چندین روز در فاو در شرایط سختی بودند و در این مدت از ماسک یا دستمال نم دار استفاده می کردند.
طیرانی از دوست و همرزم شهیدش هم یاد می کند:
"شهید ناصر طیرانی"، پسرعمویم بود که سال 61در درگیری ها با نیروهای ضد انقلاب در سنندج به شهادت رسید.من و او در دوران نوجوانی به باشگاه کشتی می رفتیم. ما دوران نوجوانی را با هم گذراندیم ودر جبهه هم در عملیات رمضان،همرزم هم بودیم. او لیاقت شهادت را داشت و مرا تنها گذاشت و رفت.
از وضعیت جسمانی اش می پرسم.لبخندی می زند و ادامه می دهد:
در حال حاضر اثرات شیمیایی روی ریه و کلیه هایم تاثیر گذاشته است.ا ز سال 67تا 80 چندین بار متوالی عمل جراحی کرده ام. تا به امروز پزشکان 60بار عمل جراحی روی ناحیه سر و ریه ام انجام دادند.
محمد صادق به دلیل عوارض شیمیایی 2سال در شمال کشور زندگی کرده است. می گوید:
آب و هوای مشهد برای وضیت جسمانی ام مناسب نبود. به پیشنهاد دکترم، یک سال در نوشهر و یک سال درچالوس زندگی کردم.در این مدت، وضعیتم بهتر شد. بعد هم ساکن تهران شدم تا موقعی که حالم بد می شود، در کمترین وقت، خودم را به یکی از بیمارستان های تهران برسانم.
این جانباز شیمیایی به نقش موثر همسرش در زندگی اش اشاره می کند و می گوید:
در دوران دفاع مقدس، همسرم نقش ویژه ای در زندگی ام داشت. همیشه تشویقم می کرد تا برای حفظ کشورم تلاش کنم.همین دلگرمی ها بود که باعث شد تا آخر جنگ،در جبهه بمانم.بعد از پایان جنگ،همسرم با صبر وعطوفت، از من مراقبت می کند.
یادگار دوران دفاع مقدس در پایان اظهار می دارد:
در طول دوران دفاع مقدس،رزمنده ها به رهنمودهای امام خمینی (ره)عمل می کردند. آنها علاقه خاصی به ایشان داشتند و همین موضوع،یکی از دلایل پیروزی ما بود.
یکی از تلخ ترین خاطراتم را روز وفات امام (ره) می دانم.ما نفسمان با نفس های ایشان گرم بود.من مدت ها طول کشید تا توانستم درد فراغ ایشان را تحمل کنم.
امیدوارم با ترویج فرهنگ ایثار وشهادت و رهنمودهای امام(ره) در میان نسل های جوان،بتوانیم از انقلابمان در مقابل هجوم فرهنگی بیگانگان حفاظت کنیم.
انتهای گزارش
مصطفی قهرمانی